بله، این تقدیر خودش تقریباً از شلوارش بیرون پرید تا آن مرد را بمکد. تا جایی که می توانست خود را نگه داشت. اما وقتی آن بلوند به او پیشنهاد داد که او را بفرستد، نتوانست جلوی خودش را بگیرد. و به همین دلیل شفت خود را در دهان او فرو برد، اما فقط برای خیس کردن آن. و سپس احمق او فقط گریه کرد و بیدمشک را درون خود گرفت. لذتی بود که او قبلاً ندیده بود. اما حالا او هم آزاد شده بود!
و چرا پدربزرگ مقاومت می کند؟ دیگر چه زمانی او چنین فرصتی را پیدا می کرد. علاوه بر این، با یک زن خوش اخلاق همیشه راحت تر است - او خودش را روشن می کند و بنابراین خیلی سریعتر می آید. شما سعی کرده اید دختر چاق بلغمی را با یک توخالی بزرگ به ارگاسم بیاورید. این همان زنی است که باید از آن فرار کنید. من وسط یکی از آن ها بوده ام، نمی توانی آن را برای دشمن آرزو کنی.
# الاغم آماده است #.... بیا... خب.......آآآآآ..... بیا........ سخت تر